نمیدانم چرا گردیده قلبم بیقرار امشب
اجل هم میکشد هر لحظه بهرم انتظار امشب
چو حق دارید بنالید از برایم زار زار امشب
سیاهی هم نشسته بر سر این روزگار امشب
تمام شهرمان،از درد تو بدجور بیمار است
برای این سفر کردن، پسر اکنون هوشیار است
بنال ای مادرم، فرزند تو در قبر مهمان است
میان مال و ثروت بوده و در خاک پنهان است
سرایت میروم سیلیست از چشمانمان جاریست
به هرجایی از این خانه نشانیاز تو چون باقیست
ببار ای آسمان امشب گلم، در خاک پژمرداست
چه بیمعناست این باران،زمانی که گلم مُردست
مهران محمودپناه
چقدر غمگین☹
ممنون از نظرتون ولی حقیقته