مینویسم جان من این بار،بار آخر است
رفتی و تنها شدم اینگونه شاید بهتر است
هر چه بیشتر عاشقانه من تو را میخواستم
تو زمن دورتر شدی شاید که جانم بهتر است
بیتفاوت تر شدم در جامعه نسبت به قبل
هر چه میخواهند بگویند،این گمانم بهتر است
حال و روزم خوب نیست دیوانهام اما صبور
گشتهام مجنونُ سرگردان ولیکن بهتر است
بعد چندی از جدایی،میشوی دیگر خودت
گر خودت باشی گمانم،دورهای هم بهتر است
وقتی اینجا از جدایی،حرف بر زبان میآوری
میشوند گرگها بهدورت،این چقدر شرم آوراست
در نهایت مالکی، بر روی جسم و روح خود
نه غلامی نه کنیز،انسان که باشی بهتر است
با کمال احترام با عشق میگویم ز درد
حس من این است که تنهایی گمانم بهتر است
مهران محمودپناه