بیا بگذر زمن ای نازنین تنهایِ شبگردم
ببین حال پریشانم خودم را کور و کَر کردم
بروخوش باش چه میخواهی خدا یارو نگهدارت
منم یک کولی شبگرد که با عشقت سفر کردم
دلم هر روز و هر لحظه شود یار و نگهدارت
ولی با عشق تو هر روز،به هر شهری سفرکردم
دلم خوش بود سلامت هستیُ در شهر تنهایی
زبس درکوچۀ حسرت،تو را با طعنه رد کردم
مرا بگذار با دردم ،برو با دلخوشیهایت
فقط من روز و شبها را بدان با درد سحر کردم
تو میگفتی که هستی تا اَبد هر لحظهات باعشق
تو را دیدم به عشق اما چرا آخر خداوندا خطا کردم
دل من تا اَبد باتوست، دل تو جای دیگر بود
زاین رو مرغ عشقم را خدا،بی بالُ پر کردم
مهران محمودپناه
عالی بود لذت بردم