من زاده شدم تا غزلی از دل عاشق بنویسم
یک شعر برای همۀ مردم ایرانِ بنویسم
من آمدهام وقتی که دیدم که تو رفتی
از پشت دوچشمان تو تا پشت خیابان بنویسم
از خیس شدنت در دل دنیایِ طبیعت
از کوچه و از برزنُ این خانۀ دلتنگ بنویسم
از فرصت کوتاه که در دست من و توست
تا آخر این قصه فقط قصهای از عشق بنویسم
گفتم که بگویم غزلی از سر زلفان سیاهت
از پرده تاریکی شبهای سیاهم بنویسم
من شاعری دلتنگ شدم،از سر آن چشم قشنگت
ای کاش که میشد غزلی از تو فراوان بنویسم
درحسرت این ماندمُ گفتم ،که ز حالم توبپرسی
یکبار منم از سر دلتنگی،این حال غریبم بنویسم
مهران محمودپناه
شما شعر شاد هم بلدید بنویسید
خوشحال شدم
بستگی داره به زمان و موفقیت و حس و حال ادم