تو که رفتی همه دنیایِ من اینجا قفس است
کاش بمیرم زغمت، ناله برایم چو بس است
آنچنان درد فشارد،چو به سینه، همه راه نفسم
هرچه گویم من ازاین فاصله تقدیر کُند،در قفسم
رفتی از پیشم و افسوس ،خوشیهایم رفت
آخرین شعر من و حرف دل از یادم رفت
جسدی مانده زمن ،بی تو که در پایانم
خاطراتت همه رویا شده من میدانم
خواب بودم،که دیدم ،تو زمن میخوانی
ای تو جانم گل من ،حال مرا ،میدانی؟
زنده ای و تو مرا ،چون جسدم میبینی!
من چه کردم که شدم یک جسدِ تزئینی؟
حرف دل بود نوشتم که در زندگیم میبینم
شعر من درد دل است، تا به ابد بدبینم
مهران محمودپناه